۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

خاله شيوا دربند است / نادر طالبي

جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان، دیگر خاله شیوا ندارد!

خاله شیوا در بند است؛
جایی حوالی دربند.
اما این جا در پاسگاه نعمت آباد، نورالله و بسم الله معلم ندارند.
و هر پنج شنبه در دفتر جمعیت دفاع،
حتی اگر جای نفس کشیدن هم نباشد،
یک صندلی همیشه خالی است.
...


خاله شیوا بی تربیت است.
اگر خوب تربیت شده بود.
یاد می گرفت که باید سرش را در آخورش کند.
و هر وقت که می گفتند بع بع یا به به کند.
و یا حتی رو به دوربین چه چه بزند.
خاله شیوا خسیس است.
نه خودش از پول های کثیف خارجی چیزی می خورد.
و نه برای ما حتی یک پفک خارجی می خرید.
خاله شیوا از هیچ انگشتش هم هیچ هنری نمی ریخت!
زیرا این جا خانه ی بی هنران است!
چون تمام هنر های خوب را در تلویزیون نشان می دهند.
و جمعیت دفاع در تلویزیون نمی باشد.
خاله شیوا از تمام غذا ها، فقط تخم مرغ را بلد بود.
البته در جمعیت دفاع همیشه فقط تخم مرغ درست می کنند.
و به جان مادرم تمام مرغ های شهر از این جا بدشان می آید.
خاله شیوا در جمعیت دفاع بنایی هم می کرد.
در این جا خاله ها و عموها خودشان بنایی می کنند.
همین عید امسال!
خاله شیوا مهندس عمران است.
اما نمی داند که با شیشه ی شکسته نباید گچ کاری کرد.
خاله شیوا با پول های بزرگ خارجی حتی برای بنایی کردن هم ابزار نمی خرید.
خاله شیوا از بهداشت فقط چسب زخم را بلد بود.
وگرنه با دست های بریده و خونی گچ کاری نمی کرد.
که همه ی دیوار خونی بشود و بعد چسب زخم بزند.
و باز دیوار بچیند و باز چسب و باز خون و باز گچ و باز...
همین طور یک هفته تا آخر عید که وحید که فال می فروخت را ماشین بزند و کار تعطیل شود.
وحید که مُرد خاله شیوا خیلی ناراحت شد.
خاله شیوا از قضا قدر و قسمت و این ها خوشش نمی آمد.
خاله شیوا به کار تمام بشرهایی که می گویند حقوقی دارند کار داشت.
خاله شیوا اسپری فلفل و گاز اشک آور و تمام جنبش ها را دوست داشت.
خاله شیوا بلند می خندید
و به جان مادرم تمام ناظم های اخمو از خاله شیوا و جمعیت دفاع بدشان می آید.
....

خاله شیوا مثل تمام کودکان کار دوست داشت درس بخواند اما نمی گذاشتند درس بخواند.
خاله شیوا ستاره دار بود.
پس چرا می گویند آسمان کودکان کار یک ستاره هم ندارد؟

* نادر طالبی، عضو جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان