۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

نامه دانشجویان دانشگاه آزاد به مادران علی ملیحی، شیوا نظر آهاری و میلاد فدایی

متن این نامه به مادران علی ملیحی ، شیوا نظر آهاری و میلاد فدایی به شرح زیر است:

سلام، می خواهیم از طرف فرزندت دلداریت بدهیم! لذا به شیوه ای که آموختی مان قلم را به دست گرفتیم که ما قلم به دست گرفتن را از تو معلم خوب قدم اول، کلام اول و کلمه اول یادگرفته ایم و آنقدر از تو یاد گرفته ایم که نمی دانیم چقدر … دفتر اول: عشق، دفتر دوم: رنج، دفتر سوم: من! آنکه نه خطاط خواندی و نه دیگری! و من تو را دیدم! به خط اول و آخر!

تو سجاده بازکردی مثل هر شب، به قد قامت عشق! قطره ای اشک بر گوشه چادرت چکید و آتش به همه دلهای مان زد. این بود که با قلم های شکسته و به طناب کشیده آمدیم تا بنویسیم: مادر تا کی می خواهی یادمان دهی: “عمری است رنج دیدم، نرنجیدم و نرنجانیدم و کم کم فرسوده و خمیده شدم” و آهسته قطره اشکی از گوشه صورتت ….

مادر تو را باز دیدیم! در شکوه میلیون ها رای و خشمت را در اندوه دروغی بزرگ و تو را باز دیدیم! در شکوه سکوتی بر دیوارهای بلند اوین و قلب تو که در پشت دیوار آن خونین می تپد.

و تو را باز دیدیم! در شکوه سفره نوروز در قدمت بلند یک فرهنگ و جای خالی سمبل خانه ات، دیگر امانمان برید می خواهیم نرنجانیمت اما سخن به اینجا که رسید قلم شکست و شب صفتان بر این ظلم خنده ها زدند و قلم های شکسته را برداشتند و آتش زدند و برای تکمیل این سنت ظالمان تاریخ حاجی فیروز را به رقاصی خواندند و به چهارشنبه سوری هم رحم نکردند و هر آنچه دونی و پستی را به ما و این اندیشه همیشه سبز نسبت دادند.

می خواهیم نرنجانیمت تو که عمری رنج دیدی و نرنجاندی

از کلاس اول که مادر یادمان دادی ” الفبای عشق ” در “بابا نان داد” است وقتی همه با هم تکرار می کردیم کم کم یادمان دادی در مقابل ظلم ظالمان “بابا خون داد” و این “الفبای رنج ” بود و اکنون جای خالی هر سه همکلاسی هایمان بر سر سفره هفت سین از شکوه استقامت و صبرتان حکایت می کند. و آزادگی را بر پیکر دیکتاتور زده ی ایران دیکته می کند. و شما سفره بزرگی به گستردگی ایران پهن خواهید کرد اول قرآن را بر سر سفره می نهید تا بگویید ما بر همان اندیشه ایم که بودیم همان که ۳۰ سال پیشش در خیابان ها فریاد کردیم همان که علی(ع) در مکتبش فریاد می کشد ” وای اگر در مملکت مسلمان پیرزن یهودی از ظلم آه کشید که اگر همه دق کنیم حق باشد … حق …

ما همه بر سر سفره سبز بی سمبلتان خواهیم نشست و سبزه ها را خواهیم آورد سبز سبز، در حالیکه می بینیم دلتان چون سیر و سرکه می جوشد و نگاهتان به در خیره مانده

مادر نذر سمنو می کنیم به حق خون حسین نسل سومی که نگاهت به فرج لبخند فرزند برقی از عشق بزند و باز هم عطر سیب های بهشتی را بر همه ایران بزرگ بپراکنی …

اما مادر سفره ما سکه نخواهد داشت سکه ارزانی آنها که برای صدای آن صفیر تفنگ و گلوله را به جان جوانان این مرز و بوم کشیدند.

حالا بر سر سفره لحظه تحویل سال همه ما هستیم دست بر دعا بر می داریم تو دعا کن ما آمین می گوییم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است و بی شک تو خواهی گفت : فرزندم …. و قطره اشکی باز از گوشه چادرت که می چکد و فقط خدا می داند کجا می رود و آتش چه ها را خواهد سوزاند.

جمعی از دانشجویان دانشگاه آزاد